این چالش، مشکلاتی بود که کارگردانان سینما و تلویزیون، در به تصویر کشیدن قهرمانان اصلی فیلمها و مجموعههای تلویزیونی خود و نیز در اختصاص شهر یا روستایی خاص به محل وقوع حادثه با آن روبهرو بودند. آنها مجبور بودند از پرداختن مستقیم به مشاغل، حرف و صاحبان گروههای شناختهشده حرفهای خودداری کنند و درست، برآمده از چنین معضلی بود که طبقات جدیدی از لحاظ شخصیتسازی در سینما و تلویزیون ایران شکل گرفتند که به دلیل بیهویت بودن و نداشتن مدافع اجتماعی، در مدت کوتاهی به سوژه اصلی فیلمفارسیهای پیش از انقلاب تبدیل شدند و تا مدتها نیز در چنین نقشهایی باقی ماندند.
نمونه بارز این طبقات بیهویت، جاهلها و داشمشتیها، در دورهای کوتاه لمپنها و زنان و مردان اهل فساد بودند که بهسرعت، فیلمنامههای سینمای ایران، حول شخصیت آنان شکل گرفت. اگر در فیلم یا مجموعهای تلویزیونی، به شخصیتی که مثلاً لباس جاهل بر تن داشت یا داستان حول و حوش زندگی او میچرخید، احتمالاً اهانتی میشد، کارگردان خیالش راحت بود که از ناحیه اتحادیه یا سندیکای جاهلان و داش مشتیهای تهران و حومه(!)، برای پاسخگویی فرا خوانده نخواهد شد و اصلاً کسی به خود اجازه نخواهد داد در دفاع از این انسانهای بختبرگشته، تصوری به ذهن خود راه دهد. درست در همین مسیر، فیلمها و مجموعههای تلویزیونی، برای رهایی از هرگونه اتهام و مشکلی و اینکه توسط مردمان شهر و منطقهای خاص، مورد شماتت قرار نگیرند، هویت مکان را هم بهتدریج از آثار خود حذف کردند.
انقلاب که شد، شخصیتهای منفی بسیاری از فیلمهای انتهای دهه 50 و آغاز دهه 60، به سوی اربابها و خانها تغییر مسیر داد. در همان سالها و به تناوب در سالهای بعد، در برخی فیلمهای ابتدایی دفاع مقدس، بعثیها قهرمانان منفی فیلمها و مجموعههای تلویزیونی ایرانی شدند و بر خلاف نوشتههای سالهای اخیر بعضی نویسندگان عرصه جنگ که بعضاً تصویری انسانی از دشمن ارائه میدهند، پذیرفتیم که صدامیها میتوانند سوژههای خوبی برای نقشهای منفی باشند.
وقتی جامعه از جنگ تحمیلی فارغ شد و فیلمها و مجموعههایی پدید آمدند که قصد داشتند تحلیلهایی از مسائل روز ارائه دهند، لاجرم از پرداختن به افرادی از اقشار مختلف جامعه نیز حس شد و بر این اساس بود که افرادی از صاحبان حرفههای گوناگون از جمله پرستار، معلم، پزشک، حقوقدان و... در مقام شخصیت اصلی مورد توجه قرارگرفتند.
در این میان، طبیعی بود که اعتراض تشکلهای صنفی و گروههای حرفهای دفاعکننده از این مشاغل، در اینکه چرا چهره صاحب این شغل را این قدر نامناسب یا حتی چرک نشان دادهاند، به آسمان بلند شود؛ بدون توجه به اینکه بالاخره در هر حرفهای، افراد میتوانند در گسترهای از بسیار خوب تا بسیار بد قرار گیرند.
از نمونههای قدیمیتر این اتفاقات، میتوان به فیلم «شوکران» بهروز افخمی اشاره کرد که در اعتراض، گروههایی از پرستاران اطلاعیه دادند و حتی در مقابل ساختمان اصلی وزارت ارشاد تجمع کردند. از نمونههای جدیدتر هم میتوان از مجموعه «چاردیواری» (نوروز 89) به کارگردانی سیروس مقدم نام برد که یکی از اتحادیههای سراسری معلمان کشور،
در اعتراض به اینکه در دیالوگهای آتیلا پسیانی(تقی تاکسی)، قرار گرفتن انبوهی از عبارت معروف و تکیهکلامی وی یعنی «شما مگه معلم نیستید؟»، موجب زیر سؤال رفتن شغل معلمی شده است، بیانیه صادر کرد. این اتحادیه معتقد بود بیان این دیالوگها، تأکیدی بر ناکارآمدی، بیعلاقگی و دستوپاچلفتی بودن معلمان است.
نمونه اخیر این مورد در سریال تلویزیونی در مسیر زایندهرود رخ داده است. سعید گرکانی، فردی است که به شغل منیجری یا به قول بعضیها دلالی فوتبال و در معنای جاافتادهترش «مدیر برنامه بازیکنان فوتبال» اشتغال دارد. در این یادداشت، به اینکه آیا فردی با ویژگیهای گرکانی در میان شاغلان حرفه مدیر برنامه بازیکنان فوتبال وجود دارد یا نه، کاری نداریم. گذشته غیر مرتبط با فوتبال گرکانی نیز به ما مربوط نیست.
همچنین به دنبال این نیستیم که اثبات کنیم این ویژگیها، یعنی قالتاق و فریبکار بودن در میان اهالی این حرفه عمومیت دارد یا نه. اعضای این حرفه کمتعداد، حتماً در آینده به خوبی از خود دفاع خواهند کرد و همه به ویژه بعد از چند ماه که تب سریال فرومینشیند و فراموشی دامنمان را میگیرد، خواهیم پذیرفت که گرکانی در این حرفه، یک استثناست و صد البته با دستگیری، محاکمه و رسوا شدنش در دادگاهی در اصفهان، هر چند فقط نمود تلویزیونی داشته باشد،
دیگر هیچ بازیکن عاقلی، عنان خود را در اختیار گرکانیها نخواهد داد ولی آنچه در این نوشته با آن کار دارم، نام خانوادگی گرکانی است که احتمالاً برگرفته از مکانی با همین نام در فاصله بین ساوه و همدان است. این نامگذاری چه کارکردی در شناساندن شخصیت گرکانی داشت؟ آیا نمیتوانستیم نام گرکانی را مثلاً هر فامیلی دیگری بگذاریم؟ کوتاه سخن اینکه دوست دارم حسن فتحی، کارگردان در مسیر زایندهرود و فیلمنامهنویس شناخته شده وی، علت نامگذاری منیجر بزرگ فوتبال ایران را بیان کنند.
مرتضی مجدفر